
کریس از جنگ جهانی اول بازمی گردد و نمی تواند همسرش کیتی را بشناسد. او می خواهد دوباره با مارگارت، معشوق سابقش متحد شود. کیتی روانپزشکی را استخدام می کند تا به احساسات کریس نسبت به مارگارت و پسر عموی جنی رسیدگی کند، اما می بیند که مردی که می شناخت رفته است.